[go: nahoru, domu]

پرش به محتوا

ساواک

از ویکی‌گفتاورد

ساواک (مخفف: سازمان اطلاعات و امنیت کشور) پلیس مخفی، امنیت داخلی و سرویس اطلاعاتی ایران در زمان سلطنت پهلوی بود. توسط محمدرضا شاه و با کمک سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) و موساد در سال ۱۹۵۷م/ ۱۳۳۵ش تأسیس شد تا اینکه شاپور بختیار، نخست‌وزیر، در جریان وقوع انقلاب ۱۹۷۹م/ ۱۳۵۷ش ایران، دستور انحلال آن را صادر کرد.

گفتاوردها

[ویرایش]
  • … پس باید دقت کرد در آن چیزی که هست و واقعیت دارد؛ و واقعیتش هم لبالب از کثافت و فضاحت است از یک سو، و آکنده از مبارزه علیه این کثافت و فضاحت از سوی دیگر؛ آن سوی اولی دیواری است محکم، و سدی است سدید، با یک قشون تا خرخره مسلحو یک قشون زیرزمینی به نام سازمان جاسوسی ساواک، و با هزار نوع وسیلهٔ خیره‌کننده و خررنگ‌کن تبلیغاتی در داخل و خارج مرزهای خود، و با هزار پیوند تجاری و اقتصادی و نظامی، و با هزار لاس تر و خشک با همهٔ رهبران جهان از هر مسلک و مشرب؛ واین سوی دومی قومی است فلک‌زده و تحت اختناق، بدون روزنامه و خبر صحیح، بدون سواد دقیق، و بدون ابتدائی‌ترین مسائل یک زندگی بخور و نمیر…
  • موقعی که مأمور دولت با بی‌شرمی تمام شلوار زندانی را در اتاق‌های تمشیت اوین و کمیته و قزل‌قلعه پایین می‌کشد و به مرد و زن تجاوز می‌کند، چگونه می‌تواند در بیرون از زندان با تجاوز به ناموس مردم مبارزه کند؟
  • این سازمان سه سال پس از کودتا تأسیس شد… ساواک پلیس سیاسی بسیار خاصی بود. پس از رفتن مصدق، دولت ایران توسط نظامیان اداره می‌شد. ملت می‌بایست وادار به اطاعت می‌شد و این کار هم ابزار خودش را می‌طلبید. ساواک با کمک امریکایی‌ها و متأسفانه به دست یکی از خویشان من، تیمور بختیار، سازمان یافت که خود ریاست آن را تا سال ۱۹۶۱ بر عهده داشت و ۶ سال پس از این تاریخ به دست یکی از مزدوران همین ساواک به قتل رسید. به هر تقدیر من این رضایت خاطر را دارم که این تشکیلات منفور به دست بختیار دیگری منحل شد، زیرا در سال ۱۹۷۹ یکی از اولین اقدامات دولت من انحلال این دستگاه بود.
  • سخت زننده است که قدرتی خودسر و خودرأی بر مردم حاکم شود و بتواند توسط ساواک هر که را خواست صرفنظر از نوع خطایش بازداشت کند و به دادگاه نظامی تحویل دهد. این درست آن چیزی بود که مصدق از میان برداشته بود: او دادگاه نظامی را فقط برای رسیدگی به وضع کسانی که متهم به خیانت به کشور بودند و علاوه بر آن اختلاس نیز کرده بودند، صالح می‌شناخت. پس از او، هر کسی به جرم «اخلالگری»، کلمه‌ای که از نظر قضایی بسیار تفسیرپذیر است، در مظان بازداشت قرار داشت.
    • «ساواک مافوق دولت»[۲]
  • هر قدر نفوذ این تشکیلات موازی بیشتر می‌شد، اعتبار وزارای مسئول پائین می‌آمد. در این اواخر کل دستگاه اداری در مرحلهٔ نهایی به ساواک یا به آنچه من نامش را ساواک دوم گذاشته‌ام، وابسته بود. مقصودم از ساواک دوم کمیسیون شاهنشاهی است…
  • غالب سران ساواک نظامی بودند و بیشترشان در آن سازمان مزایای مالی و اختیاراتی داشتند که حتی وزرا از آن محروم بودند. اکثراً آدم‌های منفوری بودند جز پاکروان که سه سال ریاست این سازمان را بر عهده داشت. من می‌توانم بگویم که در آن سه سال شکنجه در ساواک معمول نبود. مشت و کتک حتماً رایج بود ولی شکنجه‌های متشکل و سازمان‌یافته و مداوم وجود نداشت. بر خلاف نصیری، همان کسی که به خانهٔ مصدق حمله کرد و ۱۴ سال در رأس ساواک باقی ماند و از نظر شعور و اخلاق فرد پستی بود، پاکروان انسان‌دوست بود، شعور و فرهنگش بی‌شک از سطح متعارف بسیار بالاتر بود. چندین زبان می‌دانست، چون در فرانسه بزرگ شده بود فرانسه را مثل فارسی و بل بهتر صحبت می‌کرد و با افراد خانواده‌اش با این زبان حرف می‌زد. پاکروان هر چه از دستش برمی‌آمد برای نرم کردن روش‌های خشن ساواک و ایجاد نظم در کارهای آن دستگاه انجام داد. به پادشاه وفادار ماند ولی نظرش را هم با ادب و تواضع هر چه تمام‌تر اظهار می‌کرد. یکی از دلایل خشم گرفتن شاه به او پیشنهاد و اصرار پاکروان به فراخواندن جوانان پیرو مصدق برای به دست گرفتن کارهای حساس بود.
  • شرح واقعه‌ای که در یکی از جراید خارجی منتشر شد نمایشگر اجحافاتی است که به ما می‌شد: مرد جوانی همراه نامزدش به یکی از مغازه‌های شیک تهران می‌رود که هدیه‌ای بخرد. معاون نصیری، یعنی رئیس بخش شکنجه هم سر می‌رسد و می‌خواهد که قبل از دیگران به کار او برسند. مرد جوان به او تذکر می‌دهد که نوبت او نیست و از او می‌خواهد که منتظر بماند. به جای دادن جوابی معقول، شکنجه‌گر ساواک در مقابل همهٔ مشتریان به مرد جوان دستور می‌دهد که از مغازه خارج شود و وقتی که جوان نمی‌پذیرد هفت تیرش را می‌کِشد و او را می‌کُشد. و اما بعد چه پیش می‌آید؟ پلیس به محل واقعه می‌آید و گزارشش را تهیه می‌کند و کار به دادگستری حواله می‌شود. ولی فردای آن روز، ساواک کاخ دادگستری را محاصره می‌کند و پرونده را می‌سوزاند. هیچ‌کس هم پس از آن مزاحم قاتل نمی‌شود.
  • وقتی از این حوادث با کسانی که بی‌هیچ قید و شرط از اعلی‌حضرت طرفداری می‌کنند صحبت می‌شود می‌گویند: پادشاه این چیزها را نمی‌خواست، خودش هم با این اعمال مخالف بود. اگر پادشاه، پادشاه مشروطه می‌بود، در حقیقت هیچ‌کس دربارهٔ این قضایا حق اعتراض به او را نمی‌نداشت. ولی از لحظه‌ای که او تصمیم به حکومت کردن گرفت و استبداد پیشه کرد، باید عدالت را هم خود اجرا می‌کرد و جوابگوی این اعمال نیز می‌شد. ضرب‌المثلی عربی می‌گوید: «یک مملکت بدون مذهب دوام می‌آورد ولی بدون عدالت بر پا نمی‌ماند.»

منابع

[ویرایش]
  1. براهنی، رضا. ظل‌الله، شعرهای زندان. ویرایش دوم. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م. ۵و۲۲. 
  2. بختیار، یکرنگی، ۹۳.
  3. بختیار، شاپور. یکرنگی. ترجمهٔ مهشید امیرشاهی. ویرایش چهارم، ۲۰۰۶. پاریس: انتشارات خاوران، ۱۹۸۲م/۱۳۶۱ش. ۹۳ و۹۴ و۹۶ و۹۷. شابک ‎۹۷۸۲۹۱۲۴۹۰۶۴۳. 

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
ساواک
دارد.