[go: nahoru, domu]

پرش به محتوا

مارک لوی

از ویکی‌گفتاورد

مارک لوی (به فرانسوی: Marc Levy) نویسنده فرانسوی است.

گفتاوردها

[ویرایش]

حرف‌هایی که نگفتیم

[ویرایش]
با صدای نامطمئنی گفت: «نمی‌دونم تو این‌جور مواقع چی‌کار باید کرد، دست داد، روبوسی کرد؟»[۱]
جولیا گفت: «منم نمی‌دانم.»
«وقتی کناپ به من گفت برلینی، بدون این‌که بتونم بگم کجا می‌شه پیدات کرد، اول از همه فکر کردم با همهٔ خوابگاه‌های " خانهٔ جوانان" شهر تماس بگیرم، اما حالا واقعاً تعدادشون زیاد شده، خب، فکر کردم، اگه یه کم شانس بیارم تو برمی‌گردی این‌جا.»
با لبخند کم‌رنگی گفت: «صدات همون صداست، یه‌کم بم‌تر شده.»
یک قدم به سمت جولیا برداشت.
گفت: «گاهی زمان زود و گاهی هم خیلی به‌کندی گذشت.»
جولیا گفت: «گریه می‌کنی؟»
«نه، خاک تو چشمم رفته، تو چی؟"
«منم همین‌طور، احمقانه‌ست، باد نمی‌آد.»
توماس به او گفت: «پس چشمات رو ببند.»
پارک را ترک کردند و از میدان عبور کردند. توماس او را به تراس یک کافه برد. پشت یک میز نشستند و مدت زمان طولانی بدون آن‌که حرفی بزنند به‌هم نگاه کردند، قادر نبودند حرفی برای گفتن به‌هم پیدا کنند.
توماس صحبت را از سرگرفت: «جالبه که تغییر نکردی.»
«چرا، مطمئن باش که در عرض بیست سال گذشته تغییر کردم. اگر صبح که از خواب بیدار می‌شم منو ببینی، متوجه می‌شی که سال‌های زیادی گذشته.»
«من احتیاجی بهش ندارم، من تک‌تک این سال‌ها رو شمردم.»
توماس پرسید: «کجای زندگیت هستی؟»
«تو برلین، پیش تو، همون‌قدر سردرگم‌ام که بیست سال پیش.»
«چرا به این سفر اومدی؟»
«آدرسی برای جواب‌دادن به نامه‌ت نداشتم. بیست سال طول کشید تا نامه‌ت به دستم برسه، دیگه به پست اعتماد ندارم.»

منابع

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
مارک لوی
دارد.
  1. مارک لوی، حرف‌هایی که نگفتیم، ترجمهٔ فائزه برقی علیائی، انتشارات افراز، ۱۳۹۲.